اگر در  تاریخ  ایران زمین از بد و ورود نیا کان اریایی مان  تا زمان حا ضر   به کاوش  در "روحیه ملی " و "روابط  همه جانبه " اجتماعی  مردم ایران بپردازیم احتما لا در خواهیم یافت که در کنار هراران ومیلیونها حسن و منش و کنش والا ی که داریم ( که در بعضی از انها واقعا درجهان اگر نگوییم بی نظیر شاید کم نظیریم ) اما متاسفانه یک خلق و خوی نا پسند هم داریم که ان عبارت است از :

" حرف حرف من است و هر چه من می گویم حقیقت است  و اگر کسی خلاف ان نظر داد حتما دشمن  من است"

ایران و ایرانی تحقیقا ( صد البته ار دید من )در طی تاریخ وفرهنگ چند هزار ساله خود  فراوان از این تفکر ضربه خورده است .  چرا که همه فقط زبان" گویش" داریم  و تو گویی"گوش شنوا" یمان تعطیل  شده است. به ما فرصت دهند چند شبانه روز!!! ممکن است حرف بزنیم اما اگر گفتند بنشین چند ساعت حرف دیگران را هم بشنو !  یا فرار بر قرار تر جیح میدهیم و یا با خواب و چرت شنونده دیگران می شویم !و یا با حد اکثر احساس  شکنجه و انزجار برای چند دقیقه ای  ممکن  است نا خواسته حرف های دیگری را تحمل کنیم !

بنظر می رسد ریشه همه عقب مانده گی تاریخی ما در صده های گذشته نیز همین نکته اساسی بوده است ! یعنی زیاد گفتیم و لی خیلی کم شنیده ایم .صبرمان در گفتن فراوان ولی در شنیدن بسیار کم !

بنظر می رسد یکی از علت های  تند روی و کند روی تاریخی ما  نیز همین مسئله باشد . در درگیری های خرد و کلانمان زود از کوره در می رویم . فحش و تهمت و افترائ (و اگردستمان به اهرمهای قدرت نیز نزدیک باشد) که دیگر وای  بر حال طر فمان ! پرونده سازی یا هرکار دیگر را انجام می دهیم و تا پدر طرف را خلا صه در نیاوریم ولش نمی کنیم ! و اگر خودمان گرفتار شدیم اه وناله و زدوبند تا بلکه نجات یابیم.!

بجز دوران با شکوه حکومت هخامنشیان (بویژه کورش کبیر  " که گویا همان ذوالقرنین و ذالکتفین  قران مجید باشد "و داریوش ) و محدود پادشا هان دیگر که مسئله" شور و مشورت " به معنی واقعی کلمه در جامعه ایران  از صدر تا ذیل بر قرار بود ه است  . ما  متا سفانه تا قبل از  وقوع انقلاب اسلامی  و بروی کار امدن نظام جمهوری اسلامی  در ایران  شاهد یک حاکمیت خشک یک طرفه و امرانه ای بودیم که  نه تنها استعداد جمع کثیری  از متفکرین واندیشمندان ایرانی( چه در درون حاکمیت یا خارج از ان) را سرکوب و به نابودی کشانده بلکه هزاران متفکر و اندیشمند نیز سر به نیست شدن تا نباشند که مثلا  "وراجی" کنند!

همین مسئله هم سبب شد تا حکومت های انها تهی از افراد شاخص و متفکر و اندیشمند و "برنامه و اندیشه" گردد و در نتیجه از درون یا برون  دچار مشکل اساسی و یا حتی اضمحلال گردند  .

به نظر نگارنده این سطور " اندیشه "و "اندیشمند" برای هر جامعه و هر حکومت بمانند تزریق خون به بدن می مانند . همانگونه که خون تازه به بدن فرد نشاط  و سلامتی و زنده گی وحیات هدیه می کند . متفکر واندیشمند نیز پایه های یک حکومت و ساختارهای اجتماعی ان را بشدت تقویت می کند . همانگونه که در خون تزریقی ممکن است ویروس و عوامل منفی نیز باشد .در تزریق ازاد فکر و اندیشه نیز به جامعه ممکن است عوامل مضر هم وارد شود که باز همانگونه که بد ن عامل  ورودی به بخود را جذم و هضم وبمرور خنثی میکند کار کردهای سالم جامعه نیز بصورت پویا افکار و اندیشه های مضر را بمرور حذف و خنثی میکند . پس نباید از فکر واندیشه ترسید هرچند خلاف نظر ما باشد !

با روی کار امدن نظام ج.ا.ا تا حدود زیادی این معادله بر هم خورده است . تا سیس نهادهای گوناگون  غیر فرمایش و با انتخاب مردم و یا ایجاد  شوراهای شهر وروستا و... همه نمودی از این تغیر وتحول اساسی بود ه اند . اما ایا با این دگرگونی اساسی که با تاسیس هزاران نهاد و مراکز مشورتی واجرایی و سازمانها واحزاب و گروهای غیر دولتی "ان. جی .او" ... ایجاد شده ایا  در ایران بعد از انقلاب عادت نسبتا همه گیر  تاریخی ما "گفتن" ولی "نشنیدن" از بین رفته است ؟

 بنظر می رسد پا سخ  خیر با شد ! چون اگر چنین بود ! ما این همه مشگل در جامعه نداشتیم !

اگر امروز در جامعه ما خادمی که بارای مستقیم  مردم انتخاب شده مظلوم واقع می شود ! و یکسره همه مخالفین بر ا و می تازند ؟! و اگر هنوز این فرد ان فرد دیگر  ! و این گروه و حزب و جناح ان دیگری را قبول ندارد و خود را "حق و  حجت " می داند و "دیگران را نا حق و شاید هم منحرف ". !   و اگر نارسایی  ها  ممکن است هنوز  زیاد باشد! .

همه  و همه بنظر نویسنده ناشی از بقای همان عادت چند هزار ساله  "گفتن ولی نشنیدن " است که از نسلهای قبلی بما رسیده است !

خدا کند برای نجات خود وجامعه خود درجهان بی رحم کنونی تا دیر نشده این عادت را کنار بگذاریم تا :

اول : حرف یکدیگر را هم بفهمیم و به مخالف خود حق اظهار نظر دهیم.!

دوم : زمینه اتحاد وانسجام ملی و اسلامی هر چه بیشتر فراهم گردد .!

سوم : دشمنان نابودی ایران و تمامیت ارضی و... ناامید و سر خورده گرد انیم .!

چهارم :رشد و شکوفایی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی جامعه و ج.ا.ا. هر چه بیشتر  فراهم گردانیم .!

پنجم : ریا کاران و بی سوادان و بی ظر فیت های پست و ذبون نتوانند با پنهان کردن خود پشت نقاب حرف نزدن و در نتیجه " پنهان کردن بی لیاقتی ّها و ناشایسته گی های "  خود  افراد صاحب استعداد و خالص و  عاشق خدمت به کشور وجامعه و ج.ا.ا. را کنار زده و خود جای انها را بگیرند که این بنوبه  خود می تواند ارکان های جامعه و حکومت را در اینده  دچار مشکل اساسی نماید.

ششم: تا دشمن نتواند ما را تهدید به حمله نظامی  کند و پیشرفت فنی و علمی ما را زورگویانه به تلاش برای کسب بم و یا به خطر انداختن  امنیت منطقه وجهان جلو ه دهد .  به بیان دیگر وجود اندیشمند و تفکر خود در جهان امروز می تواند یک حصار امنیتی  نامحسوسی  بدور حکومتها وجامعه ایجاد کند که هر دشمنی را از نزدیک شدن به ان باز  دارد .

همه باهم بدور از هر نوع تفرقه و گفتن  "من درست می گویم" دست در دست  هم دهیم به مهر  با حمایت از مسئولین و مواضع نظام ج.ا.ا. در همه زمینه ها و منجمله انرژی هسته ای  موضع کشورمان  را در جهان بشدت تقویت کنیم . تا زمینه رشد وشکوفایی جامعه هر چه بیشتر  میسر گردد !

تا کشور های زور گو ومتجاوز قصد پلید حمله برای  تسلط به  منابع و منافع و تمامیت ارضی و... ایران زمین را از  فکر شیطانی خود بیرون کنند ! که در غیر این صورت همه زیان غیر قابل جبران می بینیم ! ضرری که شاید موجودیت ایران و ایرانی  را برای همیشه تاریخ به خطر بیا ندازد !ضمنا در کنار این حمایت همه جانبه می توانیم و باید به بیان نارسایی ها ی  احتمالی نظلام  و مسئولین و ارایه راه کار و پیشنها دات اصلاحی و اجرایی  لازم نیز بپردازیم . هرگز نباید فرد یا گروهی  (در داخل یا خارج ) منافع  فردی حزبی و گروهی و سازمانی خود را بر  هویت و منافع ملی و تمامیت ارضی ترجیح دهد که در این صورت سنگ روی سنگ بند نخواهد شد و بیگانگان ستمکار ظاهر فریب اماده اند  تا اگر شرایط محیا بود وضعیت عراق و افغانستان  و  یا از نوع فلسطین و لبنانش را به ایران نیز هدیه کنند! و  بنظر من این یک وظیفه ی تاریخی است که بر دوش همه اندیشمندان و متفکرین مذهبی یا غیر مذهبی  ( چه در درون ایران یا خارج از ان ) قرار دارد . نسل کنونی ما  باید  تمدن و فرهنگ و هویت ملی  و افتخارات چند هزار ساله ان را بهمراه استقلال وتمامیت ارضی  اش ! برای نسلهای بعد ار خود  نیزحفظ نماید .!

 هفتم: بلا خره همه بشویم گل و ایران بشود گلستان ! یعنی میشه ؟من  که میگم می شه ؟

تا نظر شما چه باشد؟