شاید بنده تنها کسی باشم که بصورت صد در صد هم معنی شعر و هم شرایط روحی و اجتماعی و یا حتی سیاسی که زنده یاد شهریاردر آن شعر زیر را سروده است درک نمایم!.
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست
تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل
یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست
چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار
من در صف خزف چه بگویم که چیستم
یادآوری: خزف ( کلمه عربی) بمعنی سفال و یا هر چیز گلی است که در کوره پخته شود است