خدمت خلق خدا، عالی بود
کار خادم طاعت و شادی بود
گر که مفسد نیشتری بر او زند
او نترسد که خدا با او بود
+++
بشر با صلح آرامش بگیرد
جهان با گفتگو آرام گیرد
اگر بر طبل جنگ هر کس بکوبد
بناچار مردن خود را ببیند
+++
زمستان آمد و باران نیامد
بهار هم آمد و شادی نیامد
جهان از فقر کج فهمی بنالد
چرا هیچ رحمتی برما نیامد
+++
جهان از گفتگو بیزار گشته است
همه چیز بر سرش آوار گشته است
شب و روز بر سریر جنگ بشیند
جنایتها در آن خروار گشته است.
+++
شبان طی شد ولی صبحی نیامد
زمان طی شد ولی صلحی نیامد
میان اینهمه درد و غم و رنج
شگفتا که هنوز ناجی نیامد
+++
اشعاراز «سعدی دوم»
تخلص سعدی دوم را به اعتبار پسوند سعدی در نام خانوادگی و بچه محلی با آن بزرگوار برگزیدم و گرنه شیخ اجل و آن حکیم جهانی کجا و بنده کم بضاعت کجا؟!. قیاس او با بنده یک قیاس مع الفارغ است.
سعید شجاعی سعدی